بازدید کلی 111 , بازدید امروز 4 بازدید امروز
نویسنده: جلال برجس
مترجم: معانی شعبانی
برنده جایزه بوکر عربی ۲۰۲۱
نوشته پشت کتاب
یادداشتهای کتابفروش جهان داستانی وسیعی دارد. از اردن تا مسکو و از گوژپشت نتردام تا دکتر ژیواگو و قهرمانان رمان های عربی. ابراهیم الوراق کتابفروشی است ترس خورده از صدای درونش و پنهان شده در پناه ردیف شاهکارهای ادبی که بی وقفه می خواند و گاه میفروشدشان …….
فصل اول
ابراهیم برهای شرور
پیرمرد هفتاد ساله پول کتابی را که خریده بود به من داد و قبل از اینکه تکیه داده به عصا، میان شلوغی شهر گم شود به من گفت: “هر چقدر سکوتت بیشتر باشد غمت بزرگتر میشود.”
فصل دوم
لیلی
اوضاع تغییر نکرد. فکر میکردم با قوانین قدمی که خارج از پرورشگاه میگذارم اوضاع بهتر خواهد شد. اما خودم را با دو دختر افسرده زندانی دیدم.
اسما که ساعتهای طولانی کار او را بسیار فرسوده میکرد و مقاومتی که در برابر کارفرمایش در پیش میگرفت او را از پا میانداخت.
فصل پنجم
لیلی
به کاغذی که سلام به من داده بود نگاه کردم و مطمئن شدم که نوشتههایش را درست تلفظ خواهم کرد. با اعتماد بنفسی تصنعی به راننده گفتم: “به الرابیه میروم.” قبل از اینکه راه بیفتد درباره آدرس پرس و جوی بیشتری کرد.
فصل هفتم
ابراهیم
مرا سمت دفتر افسر بردند. سربازی کنارش ایستاده بود و در صورتم دقیق شده بود. انگار میخواست مطمئن شود کسی که روبرویش ایستاده همان دزد نقابدار است که ذهن مردم را به خودش مشغول کرده بود یا شخص دیگری است.
خواندن این کتاب را خانم فلاح در دوره “مبانی رمان نویسی” به ما پیشنهاد داد. این دوره در زمستان ۱۴۰۰ برگزار شد و خواندن این کتاب میتوانست مروری بر درسهایمان باشد. ما هم کتاب را خریدیم و خواندیم. باید بگویم که یادم نمیآید کتاب عربی خوانده باشم. شاید یکی دو تا در زمان نوجوانی. بنابراین برایم تجربه جدیدی در حوزه خواندن کتاب بود. چون اسامی و مکانها برایم ناآشنا بودند. به نظرم نویسنده داستان را کش داده بود و میتوانست داستان را زودتر به پایان بندی برساند. بعضی از قسمتها هم برایم تازگی نداشته و خسته کننده بودند. اما بهرحال کسی که در حوزه نویسندگی قدم میگذارد باید در زمینههای مختلف خواندن و نوشتن فعالیت داشته باشد.