به وب سایت
زهرا محقق طوسی
خوش آمدید

نویسنده: جلال برجس

مترجم: معانی شعبانی

برنده جایزه بوکر عربی 2021

 

نوشته پشت کتاب

یادداشتهای کتابفروش جهان داستانی وسیعی دارد. از اردن تا مسکو و از گوژپشت نتردام تا دکتر ژیواگو و قهرمانان رمان های عربی. ابراهیم الوراق کتابفروشی است ترس خورده از صدای درونش و پنهان شده در پناه ردیف شاهکارهای ادبی که بی وقفه می خواند و گاه می‌فروشدشان …….

 

فصل اول

ابراهیم بره‌ای شرور

پیرمرد هفتاد ساله پول کتابی را که خریده بود به من داد و قبل از اینکه تکیه داده به عصا، میان شلوغی شهر گم شود به من گفت: “هر چقدر سکوتت بیشتر باشد غمت بزرگتر میشود.”

 

فصل دوم

لیلی

اوضاع تغییر نکرد. فکر می‌کردم با قوانین قدمی که خارج از پرورشگاه می‌گذارم اوضاع بهتر خواهد شد. اما خودم را با دو دختر افسرده زندانی دیدم.

اسما که ساعتهای طولانی کار او را بسیار فرسوده می‌کرد و مقاومتی که در برابر کارفرمایش در پیش می‌گرفت او را از پا می‌انداخت.

 

فصل پنجم

لیلی

به کاغذی که سلام به من داده بود نگاه کردم و مطمئن شدم که نوشته‌هایش را درست تلفظ خواهم کرد. با اعتماد بنفسی تصنعی به راننده گفتم: “به الرابیه می‌روم.” قبل از اینکه راه بیفتد درباره آدرس پرس و جوی بیشتری کرد.

 

فصل هفتم

ابراهیم

مرا سمت دفتر افسر بردند. سربازی کنارش ایستاده بود و در صورتم دقیق شده بود. انگار می‌خواست مطمئن شود کسی که روبرویش ایستاده همان دزد نقابدار است که ذهن مردم را به خودش مشغول کرده بود یا شخص دیگری است.

 

خواندن این کتاب را خانم فلاح در دوره “مبانی رمان نویسی” به ما پیشنهاد داد. این دوره در زمستان 1400 برگزار شد و خواندن این کتاب می‌توانست مروری بر درسهایمان باشد. ما هم کتاب را خریدیم و خواندیم. باید بگویم که یادم نمی‌آید کتاب عربی خوانده باشم. شاید یکی دو تا در زمان نوجوانی. بنابراین برایم تجربه جدیدی در حوزه خواندن کتاب بود. چون اسامی و مکانها برایم ناآشنا بودند. به نظرم نویسنده داستان را کش داده بود و می‌توانست داستان را زودتر به پایان بندی برساند. بعضی از قسمتها هم برایم تازگی نداشته و خسته کننده بودند. اما بهرحال کسی که در حوزه نویسندگی قدم می‌‎گذارد باید در زمینه‌های مختلف خواندن و نوشتن فعالیت داشته باشد.

این مطلب را برای دوستانتان ارسال کنید

‫4 نظر

  • گفتید، به واسطه اینکه نویسنده‌ کتاب عرب زبان هست اسامی مکان‌ها برای‌تون ناآشنا بود. برای من خوندن اینگونه کتاب‌ها مثل پا گذاشتن در دنیایی دیگه هست. دنیایی که پیش از این سراغش نرفتم و نمی‌دونم ساختارش چه شکلی هست. دقیقن مثل یک تجربه جدید می‌مونه. موقع خوندن جلمه زیرین فصل هفتم برام سوال به‌وجود اومد و مشتاق شدم که سراغ کتاب برم. قضیه دزد چی بود؟ منظور از “مشغول کردن ذهن مردم”، دادن کتاب به مردم بود؟
    از معرفی کتاب و آشنایی با اون از شما ممنونم و براتون یه پیشنهاد داشتم؛ کاشکی در معرفی‌های بعدی بیشتر درباره‌ی کتاب توضیح بدید. برای مثال خلاصه‌ای از دید خودتون براش بنویسید و بگید که این کتاب از چه نظر به مخاطب کمک می‌رسونه.

    • منظور از دزد کسی بود که مدتی نقاب میزد و بصورت ناشناس دزدی میکرد. کمی شبیه بتمن یا مرد عنکبوتی.
      از پیشنهادتون ممنون. البته با اینکه من کتاب رو دو بار خوندم ولی نتونستم با داستان خوب ارتباط بگیرم. با توجه به اینکه جایزه هم برده بود.

    • منظورم از اینکه مکانها برام ناآشنا بودند این نبود که نقطه منفی در داستان باشه. من بیشتر کتابهای انگلیسی، آمریکایی، فرانسوی و روسی خوندم. بخاطر همین اسم مکانها برام جدید بود. منظورم این بود که تجربه جدیدی برام بود.

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    شاید برایتان مفید باشد