نویسنده: پائولا هاوکینز
مترجم: حدیث حسینی – نازیلا محبی
آبگیر مرگ:
دوباره! دوباره!
مردها دوباره او را می بندند، ولی این بار به گونه ای دیگر: شست پای چپ را به پنجه راست، شست پای راست را به پنجه چپ. ریسمان هنوز هم دور کمرش مانده، این بار او را می برند و در آب می اندازند.
بخش نخست: 2015
جولز
مثل اینکه می خواستی چیزی به من بگویی، نه؟ چه می خواستی بگویی؟ مدتها بود که از این گفتگو پرهیز میکردم. به آن توجه نمی کردم، فکرم درگیر چیزهای دیگری بود و سرم گرم کار و زندگی. گوش نمی دادم و یادم نیست چه می گفتی. خوب، حالا حواسم کاملاً با تو است.
بخش دوم: سه شنبه، 18 آگوست
لوئیز
اندوه لوئیز مانند رودخانه بود. ماندگار و پیوسته رو به دگرگونی، خروشان، سرکش و پرکشَند، برخی روزها سرد و تاریک و ژرف بود و روزهای دیگر چابک و خیره کننده. احساس گناهش هم آب گونه بود و هنگامی که می خواست جلویش سد بزند از میان شکافها برای خودش راه گریزی می یافت.
بخش سه: دوشنبه، 24 آگوست
مارک
وقتی به خانه رسید، دیروقت بود، درست بعد از ساعت دو بامداد. پروازش از مالاگا با تأخیر بود و تازه بلیت پارکینگش را هم گم کرده بود و پیدا کردن ماشینش چهل و پنج دقیقه دیوانه کننده وقتش را گرفته بود.
بخش چهار: سپتامبر
لنا
فکر می کردم که نمی خواستم آنجا را ترک کنم، اما نمی توانم هر روز به رودخانه نگاه کنم، در راه مدرسه از کنارش بگذرم. حتی نمی خواهم دیگر در آن شنا کنم. در هر صورت، الان بیش از حد سرد است. قرار است فردا به لندن برویم، تقریباً همه وسایلم را بسته ام.
نظر خودم: در هنر نگارش نویسنده شکی نیست ولی به نظرم نویسنده خیلی داستان را پیچیده کرده و من به این کتاب نمره 18 از 20 میدهم. کتاب دختری در قطار را بیشتر پسندیدم.
2 نظر
سلام خانم طوسی این الان کل داستانه یا خلاصش هست؟ من متوجه نشدم. راستی مترجم خوبی هستین، زنده باد
سلام این معرفی کتابه.